- دید زدن
- تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
معنی دید زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دید زدن ((زَ دَ))
- تخمین زدن قیمت چیزی، برآورد کردن حاصل زراعت، چشم چرانی
- دید زدن
- برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دود کردن: (چراغ دود میزند)
داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است، دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد
кричать
schreien
кричати
krzyczeć
gritar
gridare
schreeuwen
berteriak
चिल्लाना
לצעוק
소리 지르다
bağırmak
kupiga kelele
চিৎকার করা
آواز دینا
اقدام نمودن، اقدام
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
لمس کردن
سکه زدن، ضرب کردن سکه، آن جائی که درم زنند
دارای درد دردمند، مریض علیل
جن زده مصروع مجنون